من آدم تاریخ بازیام؛ قصه و داستان هم که دیگر نگویم برایتان! هنوز هم وقتی به حمام مخروبه روستا پا میگذارم یا از کوچههای گلی و برجکهای نیم برافراشته اش عبور میکنم، در ذهنم داستانها میسازم. وقتی بابای مرتضی از مراسم حمام بردن داماد در روزگار کودکی اش حرف میزند، پرت میشوم به ۵۰-۶۰ سال پیش: صدای نی و دف را میشنوم، گریه عروسکهای بالغ نشده در گوشم طنین میافکند، عشقهای به یغما رفته را ذهنم بازسازی میکند، دویدنهای دخترکان و پسرکان را جلوِ اسب و قاطر عروس و داماد تصور میکنم، و .... خلاصه، از یک کلمه داستانی میسازم و از یک خاطره تاریخی!
تعجبی ندارد که گردشگری مردم شناسانه را هم به دیدن جاذبههای طبیعی ترجیح میدهم؛ بناها و آثار تاریخی قابلیت بیشتری برای قصه بافی دارند: کلون قدیمی درِ بنایی تاریخی به ذهنم میآورد که چهها بر آن گذشته، دست کهها آن را به خشم یا ملایمت، ترس یا خجالت کوبیده، و چه میشود، اگر در همان بزنگاه نقالی بیاید و قصهای از آن نقل کند (چنان که در کلات نادری بر ما گذشت)! دیگر از من کامرواتر پیدا نخواهد شد!
در دنیای امروز، آرزوهای سبک سرانهای از جنس خواستههای من خیلی هم آرزو نمیمانند؛ حالا، قصه شنیدن از در و دیوار شهر چندان غریب و دور از انتظار نیست.
این روزها، فناوری راههای جدیدی برای تجربه داستانها پیش رویِمان گذاشته است. در فصول پایانی کتاب «ادبیات الکترونیک» رتبرگ، با ژانر روایتهای موقعیت محور یا «داستانهای مکان محور» آشنا شدم. در این نوع از ادبیات الکترونیک، داستان ها، با استفاده از فناوری جی پی اس و دستگاههای تلفن همراه، به مکانهای واقعی پیوند میخورند و تجربهای تعاملی و منحصربهفرد برای خواننده ایجاد میکنند؛ به عبارت دیگر، خواننده، با حضور در مکانهای مشخص شده، بخشهایی از داستان را کشف و تجربه میکند.
رتبرگ، در کتابش، پروژه «۳۴ شمال ۱۱۸ غرب» را، که در سال ۲۰۰۳ در لس آنجلس اجرا شده بود، مثال زده بود: در این پروژه، شرکت کنندگان، مجهز به دستگاه جی پی اس و هدفون، در محلهای خاص قدم میزدند و با رسیدن به نقاط معین روایتهایی صوتی از تاریخ آن مکان را میشنیدند. این تجربه به آنها اجازه میداد تا گذشته فراموش شده آن منطقه را به صورت زنده و در محل واقعی اش تجربه کنند.
یا پروژه دیگری بود به نام «زمزمه» در تورنتو، که در آن تابلوهای سبزرنگی در شکل گوش در نقاط مختلف شهر نصب شده بود: رهگذران، در تماس با شماره تلفن درج شده بر روی تابلو، میتوانستند داستانها و خاطرات مرتبط با آن مکان را بشنوند یا داستانهای خود را به اشتراک بگذارند.
این نوع روایتها تجربه خواندن را از حالت منفعلانه خارج کرده و آن را به تجربهای پویا و تعاملی تبدیل میکنند. خواننده، نه تنها داستان را میخواند، بلکه، با حضور در مکانهای واقعی، بخشی از آن میشود و ارتباط عمیق تری با روایت برقرار میکند.
شبیه جادو به نظر میرسد؛ این طور نیست؟ فکر کن دیگر لازم نباشد در قفسههای کتابخانه دنبال داستان بگردی، داستان خودش تو را پیدا کند، درست در گوشهای از شهر که هرگز فکرش را هم نمیکردهای؛ تصور کن در حال قدم زدن در محله عیدگاه مشهد هستی، ناگهان گوشی ات هشدار میدهد: «ایست! همین جا که قدم میزنی، نزدیک به پانصدسال پیش، صحنه بی رحمانهترین کشتارهای تاریخ شهر بوده است.»
نکته جالب اینجاست که این تجربهها تنها به پروژههای بزرگ محدود نمیشوند؛ با پیشرفت فناوری و دسترسی گسترده به دستگاههای هوشمند، هرکسی میتواند داستانهای مکان محور خود را خلق کند. برای مثال، خود شما میتوانید داستانی درباره محله کودکی تان بنویسید و با استفاده از ابزارهای موجود آن را به مکانهای واقعی پیوند دهید تا دیگران نیز بتوانند، با قدم زدن در آن محله، داستان شما را تجربه کنند.
درنهایت، روایتهای مکانمند پلی هستند بین دنیای فیزیکی و دنیای دیجیتال، که به ما اجازه میدهند داستانها را، نه تنها با ذهن، بلکه با تمام حواسمان تجربه کنیم. کسی چه میداند؟! شاید روزی برسد که بچه ها، به جای شنیدن قصه «یکی بود یکی نبود»، در گوشه وکنار شهر به دنبال قصهها بگردند، شاید روزی برسد که بتوانیم، با قدم زدن در خیابان ها، بکرترین و شگفت آورترین داستانها را از زبان خود شهر بشنویم.